English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 251 (3658 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
trial U امتحان کردن
trials U امتحان کردن
test U امتحان کردن
tested U امتحان کردن
tests U امتحان کردن
tries U امتحان کردن
try U امتحان کردن
examine U امتحان کردن
examined U امتحان کردن
examines U امتحان کردن
examining U امتحان کردن
put to test U امتحان کردن
to make a trial of U امتحان کردن
to bring to the proof U امتحان کردن
to give an examination U امتحان کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
score U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
test U ازمایش کردن امتحان
tested U ازمایش کردن امتحان
tests U ازمایش کردن امتحان
check U امتحان کردن بازرسی
checked U امتحان کردن بازرسی
checks U امتحان کردن بازرسی
enquired U تحقیق کردن امتحان کردن
enquires U تحقیق کردن امتحان کردن
inquire U تحقیق کردن امتحان کردن
inquired U تحقیق کردن امتحان کردن
inquires U تحقیق کردن امتحان کردن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
invigilate U در امتحان نظارت کردن
invigilated U در امتحان نظارت کردن
invigilates U در امتحان نظارت کردن
invigilating U در امتحان نظارت کردن
examination U معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
examinations U معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
palpate U لمس کردن امتحان نمودن
reexamine U دوباره امتحان کردن
to put to proof U امتحان کردن محک زدن
x ray U بااشعه ایکس امتحان کردن عکسبرداری با اشعه ایکس
try on <idiom> U امتحان کردن لباس
try (something) out <idiom> U امتحان کردن(چیزی)
to check out something U چیزی را بررسی یا امتحان کردن
to try something completely new <idiom> U چیزی [روشی ] کاملا متفاوت امتحان کردن
to crib U در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to copy U در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to plagiarize U در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
Other Matches
checking U امتحان
quizzes U امتحان
quiz U امتحان
inspection U امتحان
test U امتحان
test U امتحان
trial U امتحان
try U امتحان
examinations U امتحان ها
tests U امتحان ها
trials U امتحان ها
checked U امتحان
checks U امتحان
check U امتحان
tests U امتحان
tested U امتحان
quiz [American] U امتحان
examination U امتحان
examinations U امتحان
tries U امتحان
trial U امتحان
trials U امتحان
tentatively U من باب امتحان
examination U امتحان
assays U امتحان
assay U امتحان
To flunk a course . To fail an exam. U در امتحان رد شدن
unevaluated <adj.> U امتحان نشده
unchecked <adj.> U امتحان نشده
unaudited <adj.> U امتحان نشده
experiments U امتحان عمل
experimenting U امتحان عمل
experimented U امتحان عمل
experiment U امتحان عمل
trials U ازمایش امتحان
bar examination U امتحان وکالت
untested <adj.> U امتحان نشده
vivas voce U امتحان شفاهی
unsight U امتحان نکرده
preliminaries U امتحان مقدماتی
preliminary U امتحان مقدماتی
uninspected <adj.> U امتحان نشده
unexamined <adj.> U امتحان نشده
trial U ازمایش امتحان
tripos U امتحان حساب
unverified <adj.> U امتحان نشده
examinations U امتحان ازمایش
examinable U قابل امتحان
crucible U امتحان سخت
examination anxiety U اضطراب امتحان
test anxiety U اضطراب امتحان
examinee U امتحان دهنده
examinee U امتحان شونده
assays U امتحان عیارگری
probational U ازمایش امتحان
assay U امتحان عیارگری
temptations U ازمایش امتحان
proctor U نافر امتحان
examination U امتحان ازمایش
crucibles U امتحان سخت
examiner U امتحان کننده
probation U ازمایش امتحان
temptation U ازمایش امتحان
examiners U امتحان کننده
pretest U امتحان مقدماتی
qualifying examination U امتحان صلاحیت
to take an examination U امتحان دادن
test U امتحان محک
tested U امتحان محک
essay examination U امتحان انشایی
tests U امتحان محک
viva voce U شفاها امتحان شفاهی
testable U امتحان پذیر ازمایشی
I'd like to try ... من میخواهم ... را امتحان کنم.
midyear U امتحان نیمه سال
to do a test U امتحان کتبی نوشتن
to write an exam U امتحان کتبی نوشتن
check lock U ساعت امتحان کننده
to give an examination U صورت امتحان دادن
hold water U از امتحان درست درامدن
to buy on trial U بشرط امتحان خریدن
To purchase on approval . U بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
To pass the exam on the first try. U یک ضرب در امتحان قبول شدن
to get a pass in physics U در امتحان فیزیک قبول شدن
matriculation U امتحان ورودی دانشگاه کنکور
graduate record examination U امتحان ورودی بعد ازلیسانس
to try something on U چیزی را برای امتحان پوشیدن
pretest U امتحان مقدماتی بعمل اوردن
acid test U وسیلهء ازمایش امتحان با اسید
gre U امتحان ورودی بعد از لیسانس
test paper U کاغذ مخصوص ازمایش ورقه امتحان
placements U تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
placement U تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
To mark the examination papers . U ورقه های امتحان رانمره دادن
ordeal U امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
urinoscopy U پیشاب بینی امتحان ادرار فسر
shibboleth U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
ordeals U امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
to try on U برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
shibboleths U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
How many students passed the exam? U چند نفر در امتحان قبول شدند؟
The exam was too easy for words . U امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
greats U امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
he went out in the poll U امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
He feels shame at failing in his exam . U ازاینگه در امتحان مردود شده خجالت می کشد
great go U امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
high test U امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
feasibility U امتحان و گزارش درباره کارایی و هزینه محصول جدید که آماده فروش میشود
untried U امتحان نشده محاکمه نشده
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1chand sabaei is correct or chand sabahi
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com